دوران مبارزه

روشنگر این شامگاه تار

استاد حمید سبزواری

روزی فخرالدین حجازی به خانه ی ما تلفن زد که لباس های نوی خود را بپوش و بیا به خانه ی ما و اگر شعر جدیدی داری نیز بیاور. من فهمیدم که شخصی خانه ی ایشان است. رفتم یک شعری را که سال ها پیش سروده بودم و تا کرده در بین کراواتم گذاشته بودم برداشتم.

رفتم آنجا دیدم علی شریعتی آنجا است و طاهایی نیز که مدتی استاندار شمال، گیلان یا مازندران بود در آنجا بود و نیز پدر شریعتی آن کنار یک تشکی انداخته بودند و روی آن نشسته بود و تقریباً نیم چمباتمه زده و سیگار می کشید. علی هم رو به روی ایشان نشسته بود، طاهایی نیز آن طرف بود و یک دانشجویی نیز بود. خواهش کردند که من شعر بخوانم و من همان شعر را در آوردم و خواندم:

◾️ بسته دارد لب من دشمنِ تَر دامن
◾️ تا بر دوست نگویم سخن از دشمن

مفصل است، من این شعر را خواندم یا یک شعری در این حال و هوا و شعری در تقابل با مسائلی که آن روز در جامعه ی ما تقریباً داشت مشروعیت پیدا می کرد. وقتی که من این شعر را خواندم، علی شروع کرد به صحبت کردن از اشعاری که تا شاعر زنده است آنها زنده هستند و اشعاری که بعد از زندگی شاعر زنده می شود.

در این مورد صحبت کرد و بعد گفت: آثاری که امروز دارد در جامعه ی ما منتشر می شود، تعدادی از آنها از مسائل روزمرگی است، مسائلی است که در هر قالبی که باشد به درد نمی خورد و اولا بیشتر آنها اشعاری است که به درد جامعه ی ما نمی خورد. آنهایی که در روزنامه ها چاپ می شود، تعدادی از آنها بدآموزی دارد.

اشاره به شعرهای جلفی داشت که بعضی از شعرا در روزنامه های آن روز می سرودند و جوان ها را به طرف سکس و بی عفتی می کشیدند و غیرانسان بودن را تبلیغ می کردند. اشعاری که آن روز در جامعه سروده می شد در یک محافلی خوانده می شد و خوب از یک جهاتی ضعیف بود یا شعری بود فقط مسائل روز را مطرح می کرد مثل:

◾️ نان گران است و غم فراوان است
◾️ گوشت کمیاب و غصه ارزان است

یا مثلاً برخی از کارهایی که نسیم شمال کرده و این اشعاری است که باقی خواهد ماند که جامعه را نیز می سازد؛ هم از نظر اخلاقی و انسانی راه مبارزه و بهتر زیستن در جامعه را پیش پای آنها باز می کند، چون جوامع بشری همیشه نیازهایشان مشترک است، یک مسیر اعتقادی است که انسان باید بداند چرا به دنیا آمده و چه باید بکند، چه راهی را انتخاب کند و در این راه اشعاری که سروده شده مورد لزوم است.

کما اینکه ما امروز اشعاری از سعدی و فردوسی درباره ی مسأله ی توحید و اعتقادات اسلامی و گناه تکبر و … داریم. اینها در هر دوره ای از تاریخ ضرورت دارد و شاعری که در این زمینه کار کرده همیشه زنده است.

این حرف را آن موقع علی شریعتی بیان کرد و بعد نمونه های زیادی را از این طرف و آن طرف آورد و مثلا گفت که برخی از شعرا با چند رباعی زنده هستند و با دیوانشان زنده هستند. خوب این قدر و مقام شعرا واقعاً همین طوری است.

بعد از اینکه من این شعر را خواندم، پدر شریعتی مقداری مرا مورد لطف قرار داد… در آن مجلس صحبت از مسائل روز شد و اینکه چه طور شد که آزاد شدید؟

علی شریعتی گفت و من با دو گوش خودم شنیدم، گفت که: من را آزاد کردند تا بکُشند.

و من واقعاً متأثر شدم، گفتم که: چرا این فکر را می کنید؟

گفت: این برداشتی است که من دارم.

و دیدیم که به انگلستان رفت و بعد خبر مرگ او را از انگلستان آوردند. من در موقع مرگ علی نیز اشعاری را سرودم… پس از فوت ایشان چون من کارمند بانک بودم در تهران، به شهرستان ها نمی توانستم بروم، ناگزیر بودم در تهران یکی دو مرتبه ای که در دانشگاه مجالسی بود من هم به این مناسبت در مجالس حضور داشتم. وفات ایشان ضایعه ای برای دانشجویان بود. سخنرانانی که در آنجا بودند بیشتر وعاظی بودند که اکثراً مردم آنها را می شناختند. استادان دانشگاه ها بودند. همین آقای فخرالدین حجازی بود و من نیز در
آن مجلس شعر خواندم، من این شعر را در آن زمان در موقعیتی در بین دانشجویان خواندم که کسی مرا نمی شناخت.

فقط مرا آنجا بردند. رفتم دیدم جمعیت زیاد است، نزدیک ظهر بود، هوا گرم بود و مردم ایستاده بودند، من این شعر را خواندم. همان روزهای آتش و خون بود که من آنجا خواندم و علی آدمی نبود که وقتی که رفت مردم او را فراموش کنند؛ چون هر کسی پس از آشنایی حتی دورادور نیز از ایشان بهره می برد.

پس از شهادت ایشان ختم های دیگری نیز برای ایشان گرفتند و من رفتم و شعر خواندم. در آن موقع در مجلسی که عده ای بازاری تشکیل داده بودند به دهات می رفتند این شعر را خواندم:

◾️ خفتی چرا ای روز و شب بیدار بوده
◾️ روشنگر این شامگاه تار بوده

 

منبع: حال اهل درد {مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری}، تدوین: مصطفی فیض، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۶، ص ۱۰۰- ۱۰۵

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x