
در زندان اوین بند یک، از اول حالت تفکیکی وجود داشت و این به خاطر موضع گیری ما در برابر کمونیست ها و لامذهب ها بود که اختلاط مطلق را با آنها بر نمی تافتیم؛ توجه داشته باشید که آن موقعی که ما را به زندان اوین آوردند به تدریج فضای باز سیاسی مطرح شد. آن فشارهایی که اوایل به زندانی ها وارد می کردند برداشته شده بود. روی همین حساب، کمونیست ها را احترام می کردند و وسایل و امکانات بیشتر به آنها دادند، تلویزیون را نمی دانم، ولی رادیو به آنها دادند. ما اصلاً تلویزیون نمی خواستیم، چون مخالف بودیم، ولی مثل اینکه آنها داشتند.
خلاصه این بند را دو قسمت کرده بودند، حتی دستشویی دو قسمت بود. یک قسمت در اختیار آنها بود و قسمت دیگر به مسلمان ها اختصاص داشت که ما ظرف هایمان را در قسمت خودمان می شستیم. البته آنها نسبت به ما احترام می کردند؛ یعنی در برخوردهایشان خیلی محترمانه برخورد می کردند و ما نیز به آنها احترام می کردیم، اما اینکه در جلسات ما شرکت کنند و به خصوص بیایند بنشینند یادم نیست.
حتی بعد از اعلامیه و فتوای بر نجاست کفار هم همین طور بودند و باز به ما احترام می کردند؛ یعنی اینها با مجاهدین خیلی فرق داشتند و ما هم به آنها احترام می گذاشتیم. مجاهدین، آن زمان خیلی بی اعتنایی می کردند. تعدادی از آنها را به بند ما آوردند، آنها خیلی بی احترامی می کردند و تقریباً معممین را بایکوت کرده بودند.
بچه هایی هم که جدیداً می آمدند بلافاصله با آنها تماس می گرفتند و ارتباط شان را با ما قطع می کردند، ولی اینها کمونیست ها این طور نبودند و برخوردشان تا آخر محترمانه بود. اگر چیزی از قول مسعود رجوی نقل می کنم، نه به خاطر این است که من او را در زندان دیدم، چون او را به بند ما نیاوردند، منتها هواداران آنها را می دیدیم که به آنجا می آوردند و دوباره می بردند. از این رفت و آمدها غرض داشتند.
همیشه در زندان رسم است که بندها را عوض می کردند و این به خاطر اختلاط و نوعی جمع آوری اطلاعات و یا روحیه گیری بود که در زندان رسم بود. آنها؛ یعنی دوستان مسعود می گفتند: اگر انقلاب پیروز شود حکومت آینده یک حکومت مذهبی به شکلی که شما آخوندها می گویید نیست. ما چنین حکومتی را قبول نداریم.
باز یکی از آنها می گفت: مسعود می گوید که ما خمینی را قبول نداریم، خمینی کیست که ما بخواهیم از او تبعیت کنیم. ما چهل تا مثل خمینی داریم.
آقایان کروبی، فاکر و گرامی وقتی در بند دو بودند با آنها زیاد برخورد داشتند. این آقایان از قول مجاهدین نقل می کردند که آنها می گویند: خمینی کیست؟ و می گفتند که: اگر یک روز انقلاب پیروز شود اولین گروهی که ما با آنها می جنگیم شما آخوندها هستید، می گفتند: بزرگترین مانع در سر راه حکومت بی طبقه ی توحیدی شما هستید.
خلاصه اینکه محکومیت من چهار سال بود و بیشتر این مدت را در زندان اوین گذراندم. بعد در ماه آبان که عده ای را آزاد کردند، بنده هم جزو آنهایی بودم که به عنوان عفو آزاد شدم و مجموعاً حدود دو سال زندان کشیدم.