آخرین مطالب

آرامش بهشتی

0
SHARES
1
VIEWS

ابتدای سال ۱۳۵۸ کارم را در واحد سمعی بصری حزب شروع کردم، مسئول واحد سمعی بصری حزب در مشهد على قیس بود. عطارزاده در قسمت عکس مشغول فعالیت بود و آقای کریمی هم مسئولیت بخش نوار کاست را بر عهده داشت. فعالیتم را در حزب در بخش عکس و اسلاید آغاز کردم و همکار عطارزاده شدم.

به دلیل مطالعات و تجاربی که در زمینه عکاسی داشتم، توانستم تجهیزات عکاسی مصادره‌ای را راه‌اندازی کنم تا در فعالیت‌های عکاسی حزب از آنها استفاده شود. ابتکاری که در دوران نوجوانی در راه‌اندازی آگراندیسـور ساده در زیرزمین خانه‌مان داشتم به کمکم آمد.

ساختمان حزب در سال‌های قبل از انقلاب مسکونی بود. حمام ساختمان را تبدیل کردیم به تاریکخانه یا لابراتوار و عکس‌هایی را که می‌گرفتیم، آنجا با دستگاه آگراندیسـور ظاهر می‌کردیم. یکی از اصلی‌ترین فعالیت‌های عکاسی ما در آن دوران، تهیه عکس از سفرهای مسئولان حزب بود که برای سخنرانی و زیارت به مشهد می‌آمدند.

افرادی مثل هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی آن روزها به مشهد آمدند و من هم وظیفه عکس گرفتن از حضور آنها بر عهده‌ام بود. مسئولان حزب که از تهران می‌آمدند، معمولاً در دفتر حزب مشهد سخنرانی می‌کردند. بعد در دارالضیافه حرم جلسات داخلی با مسئولان برگزار می‌کردند و در صحن امام برای عموم مردم سخنرانی می‌کردند.

سال ۵۸ آیت الله بهشتی به مشهد سفر کرد. من هم عکاسی می‌کردم. او نسبت به بقیه روحانیان خیلی مردمی بود و به راحتی با ایشان احساس صمیمیت می‌کردیم. وقتی به آقای بهشتی سلام می‌کردیم، بدون هیچ تأخیری دستش را می‌آورد جلو و دست می‌داد. حتی وقتی کفشش را در می‌آورد، خودش کفش‌هایش را داخل جاکفشی می‌گذاشت و اجازه نمی‌داد کسی این کار را برایش انجام بدهد.

بهشتی در صحن امام خمینی حرم امام رضا علیه السلام سخنرانی داشت. من درگیر کار خودم بودم و مشغول عکاسی از جمعیتی که پای سخنرانی ایشان نشسته بودند. ناگهان یک نفر از میان جمعیت بلند شد و حرف‌های رکیکی به آیت الله بهشتی نسبت داد. تعدادی از جمعیـت هم به سمت این فرد هجوم بردند تا صحبت‌هایش را قطع و تنبیه‌اش کننـد. در کمال تعجب، بهشتی از مردم خواست او را آزاد بگذارند تا حرفش را بزند.

این شخص هم حدود پنج دقیقـه هرچه در دلش بود گفت و بعد در بین جمعیت نشست. بهشتی با سعه صدر صحبت‌هایش را گوش کرد و بعد هم به صحبت‌های این فرد جواب داد. آرامش و متانت او در جواب‌هایش آن قدر زیاد بود که آن شخص بعد از دقایقی، ناخودآگاه از بین جمعیت بلند شد و از روی خجالت، سخنرانی را ترک کرد.

آن سال‌ها منافقین جوّ بدى علیه دکتر بهشتی راه انداخته و بعضی مردم هم متأثر از حرف‌های آنها قرار گرفته بودند. خاطرم هست که در مسیر چهارراه دکترا و دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، بازار خرید و فروش کتاب و بحث‌های سیاسی داغ بود که بعضی وقت‌ها به کتک کاری هم ختم می‌شد.

میان یکی از همین بحث‌ها، کنار خیابان ایستاده بودم و صحبت‌ها را گوش می‌کردم. یکی از اعضای گروهک‌های چپ صدایش را بلند کرده بود و داد می‌زد: اگر آقای بهشتی مردمیه، پس چرا توی خونه‌اش مبل داره؟ بهشتی خودش بورژواست و معنی فقر رو نمی‌فهمه.

 

منبع: آقای کاف میم (خاطرات شفاهی حسن کمالیان)، تحقیق و تدوین: رضا پاک‌سیما، تهیه کننده: دفتر مطلعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، ناشر: راه یار، چاپ اول: ۱۳۹۸، ص ۵۲ – ۵۴

بازدیدها: ۰

https://rahavardha.ir/?p=853

مطالب مرتبط

مرتبط نوشته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *