
سهم گفتوگوی من با افراد گروه فرقان خیلی زیاد نیست. در یکی الی دو جلسه با گودرزی صحبت کردم و بیشتر در مقام واکاوی آنچه که در ذهنشان میگذشت بود. تنها اعترافی که توانستم از او بگیرم این بود که آنها مرحوم مطهری را زود ترور کردند و باید صبر میکردند و بیشتر بررسی میکردند.
از او پرسیدم: چرا با آقای طالقانی چپ افتادید؟ چون این گروه آقای طالقانی را ستایش میکردند.
او گفت: ما نسبت به آقای طالقانی حس مثبتی داشتیم اما زمانی که آیتالله خمینی جملهای علیه اسلام منهای روحانیت گفتند، آقای طالقانی در مقابل این سخن سکوت کردند و رد نکردند و به همین دلیل ما ایشان را وارد لیست مخالفین کردیم. در قضیه ترور آقای مفتح آنها نتوانستند سریع عمل کنند و مرحوم مفتح فرار میکند. چند تن از جوانان فرقانی که دستگیر شده بودند.
میگویند: ما شب قبل از وقوع حادثه خدمت آقای گودرزی رفتیم و او ما را به بهشت بشارت داد و گفت فردا شب شما در بهشت هستید. ما میدانستیم بالای ۹۰ درصد قبل از اینکه بتوانیم ترور کنیم کشته یا بازداشت میشویم. چون بعد از حادثه ترور شهید قرنی بسیار حفاظت و کنترلهای شخصیتهای بلندمرتبه بالا رفت و با این موضوع احتمال دستگیری و کشته شدن را میدادند. آنها میگفتند احتمال ترور آقای مفتح را کمتر از ۵ درصد میدانستیم و برای شهادت رفته بودند و اینگونه اعتمادبه نفس داشتند.
افرادی که از گروه فرقان دستگیر شدند حدود ۴۰ الی ۵۰ نفر بودند و کل جمعیت متأثر از فرقان بین ۱۰۰ الی ۱۲۰ نفر بودند که حدود ۲۷ الی ۲۸ نفر اعدام شدند. در مجموع فقط کسانی که دستشان به خون آلوده بود اعدام شدند. کسان دیگری که در صفوف دیگر فعالیت داشتند با احترام با آنها رفتار شد و حرکت درست و افتخارآمیز امنیتی این بود که همه افراد را به دار نکشیدند و قائل به تفکیک مجرمان بودند.
این جماعت به شدت در برابر انتظاراتی که بازجوها و بازپرسها داشتند مقاومت میکردند. احدی از آنها زبان به اعتراف باز نکردند تا زمانی که گودرزی بازداشت شد. آقای گودرزی یک کشیده بیشتر نخورد و همان ابتدای کار اعتراف کرد. از مسیر بازداشت تا زندان ایشان اعترافها را شروع کرد. از زمان اولین ترور که شهید ولی قرنی بود، تا زمان بازداشت آقای گودرزی سه الی چهار ماه طول کشید. امنیتیها افراد گروه را با گودرزی روبهرو میکردند و بچههای گروه فرقان به توصیه گودرزی کم کم اطلاعات میدادند.
آنها بعد از یکی دو ماه دچار اختلال شدند که چرا رهبر ما خودش مقاومت نمیکند. این نقطه درخشانی بود که اکثر این نیروها از موضع سکوت خارج شدند. من در این فرصتی که آنها محکومیت گرفته بودند و در کنار هم زندگی میکردند، با اینها گفتوگو میکردم. اکثر آنها بعد از محکومیت هم آزاد شدند. در باب توفیق به این قضیه میتوان کودتای نوژه را مثال زد که یکی از ترسها زندان اوین بود. آنقدر بچههای گروه فرقان قابل اعتماد شده بودند که تعدادی از آنها را نیروهای حفاظت زندان اوین استفاده کردند.