برخورد با منافقین

ما در همان سال ۶۷ نیمه شبی بود که مدیرکل اطلاعات و دادستانی وقت آمدند و به من نامهای را دادند که در آن نامه حکمی از امام بود مبنی بر برخورد با منافقین. متن نامه این بود آنهایی که پافشاری سر موضع دارند، محکوم به اعدام هستند که تشخیص آن به عهده رای اکثریت هیئت سه نفره یعنی دادستان، حاکم شرع و مدیرکل اطلاعات است.
شما ملاحظه میکنید نظر امام درباره افرادی که پافشاری بر سر موضع دارند.. این حکم امام بود و تشخیص مصداق با حداکثر اعضای هیئت ۳ نفره بود. یعنی ما باید با افراد صحبت میکردیم و میدیدیم همچنان بر سر موضع هستند یا خیر.
در روزهای پس از صدور آن حکم ما اقدام به رسیدگیها بر اساس حکم امام کردیم. اختلاف نظرهایی میان اعضای هیئت سه نفره بود که طبیعی هم به نظر میرسید و وجود داشت. مثلا فردی از هیئت سه نفره اعتقاد داشت فلانی پافشاری بر سر موضع دارد، من میگفتم نه اینگونه نیست. لذا با یکدیگر صحبت و بحث میکردیم و هر سه نفر باید متقاعد میشدیم که پافشاری دارد یا نه، چون باید هر سه نفر پای حکم را امضا میکردیم.
بعد از حدود دو ماه از صدور حکم رفتم خدمت مرحوم آیتالله منتظری و به ایشان گفتم: حاج آقا ما در خوزستان این چنین مواردی داریم که مثلا محکومان میگویند ما در لفظ منافقین را رد میکنیم ولی مکتوب نمیکنیم. آیا پافشاری سر موضع باید حساب کرد یا خیر؟ آیا اینها مصداق پافشاری سر موضع است؟
خلاصه پیشنهاد دادم که خوب بود حضرت امام هیئتی را مشخص میکردند که ملاک پافشاری سر موضع و معنای آن چیست. تا این حرف را زدم دیدم آیتالله منتظری از جا بلند شد و نامهای به من نشان داد که همان نامه معروف به امام درباره اعدامها بود و گفت: اصلا من حکم امام را قبول ندارم.
پس ببینید ایشان قبل از اینکه من پیشش برم آماده بوده است. من تاثیری در موضع آیتالله منتظری نداشتم. بعد از اظهارات آیتالله منتظری من گفتم: حاج آقا ولی فقیه حضرت امام است و ما تابع حکم ایشان هستیم.
گفت: پیشنهاد تو، پیشنهاد خوبی است. من شما را میفرستم خدمت امام و شما این پیشنهاد را به امام بگو.
بنابراین اینکه میگویند من باعث شدم آقای منتظری آن نامه را به امام بنویسد اصلا و ابدا درست نیست.