
مهمترین سرودی که این بچهها خواندند سرود «خمینی ای امام» بود، اما باید بگویم که نسخه اصلی این سرود، به مدتی قبل از تشکیل گروه بزرگ برمیگشت. خمینی ای امام را اولین بار، خودمان با همان گروه سرود پنج شش نفره حسینیه خوانده بودیم.
آقای سبزواری دو تا شعر به من داد درباره حضرت امام. اسم امام هم در یکی از آن شعرها آمده بود. قرار شد روی این شعرها کار کنیم برای ساخت سرود. من این دو تا شعر را از ایشان گرفتم و با هم تلفیق کردم. بخشهایی از یک شعر را روی آن یکی شعر گذاشتم و شد سرود «خمینی ای امام» فکر میکنم:
◾️ ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام
◾️ خمینی ای امام، خمینی ای امام
را از یک شعرشان برداشتم و:
◾️ ای مجاهد، ای مظهر شرف
◾️ ای گذشته ز جان در ره هدف
را از شعر دیگرشان. بعد روی این شعر، ملودی گذاشته شد. ملودی اولیه سرود را که ساختم، به آقای صبحدل نشانش دادم. آقای صبحدل بعد از اینکه گوش کرد، گفت: حمید! چرا فرود آمدی؟
منظورش این بود که ترکیب ملودی به جای اینکه صعودی باشد، کمی فرود آمده است. خدا رحمتش کند آقای حسین صبحدل را که من مدیونش هستم. این نکته سنجیاش خیلی هوشمندانه بود. آقای صبحدل با گفتن: چرا فرود میآیی؟ میخواست یادآوری کند که حس حماسی سرود باید بیشتر باشد.
دیدم نکته درستی میگوید. گفتم: درست میگویید. رویش کار میکنم. فکر هم نمیکنم ملودی اولیه را غیر از آقای صبحدل کسی شنیده باشد. بعد از این تذکر، تغییری در ملودی دادم تا آن اشکال را رفع کرده باشم. احساسم این بود که این طوری، حماسیتر و صعودیتر شد.
نسخه اولیه را گروه چند نفرهی خودمان اواسط دی ماه ۱۳۵۷ خواند. اعضای این گروه، استعداد خواندن داشتند. اصلا همهشان خواننده بودند. شمسایی خواننده بود؛ صبحدل خواننده بود؛ صالحی خواننده بود و محمدرضا شریفینیا هم تئاتر کار کرده بود و میتوانست از صدایـش خوب استفاده کند. او سرود را نمیخواند و فقط هر بند شعر را در فواصل خواندن سرود دکلمه میکرد.
خلاصه همه صاحب تجربه بودند. بعد، چهار نفر دیگر (مرحوم ایلخانی با سه پسرش) هم به این جمع اضافه شدند. به درخواست مرحوم ایلخانی، رفتیم خانه ایشان تا آخرین تمرینها را آنجا انجام دهیم. خانه آقای ایلخانی در نزدیکی کاخ سعدآباد بود. قبل از ساعت حکومت نظامی رفتیم آنجا. برای پیشگیری از انتشار صـدا در اطراف خانه، درها و پنجرهها را کامل بستیم و پردهها را کشیدیم. تا صبح مشغول تمرین و ضبط بودیم.
صبح که شد، آقای ایلخانی پسرش را فرستاد که نان بگیرد. برگشت و گفت که صدایتان تا سر کوچه میآید! تازه متوجه شدیم که آن همه استتار و احتیاط، تأثیری نداشته و ما شب تا صبح، درست در همسایگی کاخ سعدآباد، داشتیم «خمینی ای امام خمینی ای امام» میخواندیم! لطف خدا بود که کسی متوجه صدای ما نشده بود.
نسخهای که با عنوان «خمینی ای امام» پشت نوارهای سخنرانی امام آمد، کار این جمع هفت هشت نفره بود. این نسخه در آرشیو تلویزیون هم نیست. احتمالاً در آرشیو شخصی یا در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود باشد. اوایل بهمن، برای استقبال از حضرت امام، این سرود را با بچههای گروه بزرگ تمرین کردیم.