
ما دو سه نفر بودیم که برای مذاکره رفتیم، در کنار صدام رده های بالای حکومت نشسته بودند، حمادی، طارق عزیز، عزت ابراهیم و چند نفر دیگر از اعضای مهم آنها، بعد دیدیم که در اتاق نیمه باز است و دو نفر گارد مسلح ایستاده و آماده بودند که شلیک کنند.
ما فکر کردیم که آنها را به خاطر ما گذاشتند، ما افراد دیپلمات بودیم و بمب که همراه خودمان نداشتیم به هر حال اعتنا نکردیم، بعد نوبت ملاقات خصوصی شد، صدام تنها ماند با من و مترجم، بقیه رفتند آنها که رفتند، بادیگاردها هم رفتند، معلوم شد از ما نمی ترسیدند، بلکه صدام از همان سردارهای خودش می ترسید…
در آن مقطع بحث اسرا بود، شاید بیش از ۵۰ هزار نفر اسیر داشتیم، طرف مقابل هم همین حدودها اسیر داشت، حالا اعدادش دقیقا یادم نیست خوب هر اسیری اقلا ۳۰ نفر اعضای خانواده و وابستگان داشت، یعنی شاید حدود میلیون ها نفر با اسرا روابط عاطفی نزدیک داشتند.
آن وقت این مدت زمانی هم که طول کشید اسرا در بند بودند و باز این مردم صبر کردند که احیانا فشار آنها باعث نشود ما در مذاکره کوتاه بیاییم، من آن اوایل چند مرتبه از طریق حاج احمد آقا از حضرت امام سوال کرده بودم و امام فرمودند: به فلانی بگویید که هرچه خودش تشخیص داد…
مثلا یک سوالی که من از امام خمینی پرسیده بودم این بود که بین ما و عراق قرارداد ۱۹۷۵ ملاک است؟ بر اساس این نیمی از اروند متعلق به ماست، ولی در عین حال یک سری جا به جایی هایی در خط وسط باید صورت بگیرد. چون بر اساس اساس قرارداد ۱۹۱۳ استانبول و پروتکل الحاقی ۱۹۱۴ درست چند ماه قبل از آغاز جنگ جهانی، یک قرارداد محکم مرزهای زمینی بین ایران و عثمانی بسته شده بود و آن در قرارداد ۱۹۷۵ در جای خودش معتبر بود، ولی بعدها مرز آبی شد خط القهر یا تالوگ.
به امام گفتم: اگر مبنا این است ممکن است چند کیلومتر از نقاط مرزی این طرف و آن طرف شود.
امام فرمودند: چاره ای نیست بالاخره باید قبول کرد.
چند تا سوال دیگر که کردم امام فرمودند: هرچه خود ولایتی صلاح دید همان را عمل کند.
یعنی اختیار کامل و مطلق دادند. در هر مذاکره ای یک گروهی متمرکز شده بود و بولتن تهیه می کردیم که یک بولتن مخصوص امام، یک بولتن مخصوص سران سه قوه، یکی مخصوص وزرا و نمایندگان مجلس و همه دوائر مذاکرات را در آن تهیه کردیم که اگر نظری بود به ما بدهند و نقطه به نقطه آن را گزارش می دادیم…
هر زمانی که سران سه قوه خدمت امام بودند، حاج احمد آقا از من می خواستند که در جلسه باشم که اگر گزارشی لازم بود حضورا خدمت امام عرض کنم، یک شب سال ۶۶ حاج احمد آقا از امام اجازه گرفتند که عکاسی که در بیت بود عکس بگیرد؛ آقا رضا عکاس هم مثل همین دوستمان که عکس می گیرند، تند تند عکس می انداخت. یک دفعه امام از روی صندلی بلند شدند گفتند: اگر ما اینجا بنشینیم تا صبح این آقا رضا عکس میاندازد.
این تنها عکس از جلسه سران قوا با حضور امام است و عکاس همچنان اصل نگاتیوها را پیش خودش نگه داشته و به هیچ کس نمیدهد.