استقرار نظام

ماجرای هتل اینترناسیونال تبریز

در سال ۵۸ حوادث به قدری تو در توی هم و با سرعت اتفاق می‌افتاد که نوعی حالت هرج و مرج را پیش می‌آورد. جریان خلق مسلمان زیرکاهی سازمان یافته‌تر می‌شد و نیروهای کمونیست و چریک‌های فدایی هر کدام ساز خودشان را می‌زدند.

یکی از روزهای بهار ۵۸ بود که آقای مجیدی از هتل اینترنشنال تبریز به من زنگ زد تا یک تُک پا بروم هتل. من در بدو ورود به هتل به گونه‌ای برخورد کردم که گویا سر زدن به چنین جاهایی در برنامه‌ی کاری ما هست. بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم برای چایی که دیدم چند نفر از چریک‌های فدانی هم که از دوران زندان می‌شناختم شان آنجا هستند.

آقای مجیدی، مدیر هتل گفت که: این آقایان هم برای تحویل گرفتن هتل آمده‌اند.

گفتم: برای چه؟!

که گفتند: برای تبدیل به بیمارستان.

رو به همان چریک‌های فدایی کردم و پرسیدم: مگر برای بیمارستان پهلوی – بیمارستان امام خمینی – که بزرگترین بیمارستان این شهر است اتفاقی افتاده است؟! آن بیمارستان که همین نزدیکی‌هاست!

– نه حاج آقا! این هتل‌ها متعلق به سرمایه‌دارهاست و ما می‌خواهیم در محل همین هتل برای قشر مستضعف جامعه بیمارستان بزنیم. اینها برای انقلاب خیل زحمت کشیده‌اند.

صحبت‌هایشان به اینجا که رسید دیدم باید خیلی چیزها برای این آقایان روشن شود. گفتم: آقاجان! از شما که تحصیل‌کرده هستید بعید است چنین حرف‌هایی را بزنید. همین حالا که بخواهید کاربری این ساختمان را عوض کنید کلی پول می‌خواهد. از آن گذشته انقلاب ما انقلاب کمونیستی نیست که درهای کشور را به روی همه ببندیم و پشت دیوارهای آهنین زندگی کنیم و به مردم سیب زمینی و نان جو بدهیم! فردا این مملکت کلی میهمان خارجی خواهد داشت که باید جایی برای پذیرایی و اسکان آنها باشد یا نه؟!

خلاصه من این آدم‌ها را راهی کردم و دست از پا درازتر برگشتند. دیدم که چشمان مجیدی از خوشحالی برق می‌زند. جلوتر آمد و نشست و سفره‌ی دلش را باز کرد: حاج آقا ما در حد خودمان به انقلاب خدمت می‌کنیم. ما هر روز دویست تا غذا به نیروهای انقلاب می‌دهیم. اولش یک کمیته بود که بعد یکی دو تا هم اضافه شد که شام و ناهار و صبحانه می‌دهیم به این کمیته‌ها، می‌آیند می‌برند.

دیدم چند کمیته از جمله کمیته‌ی شربیانی در ایل گولی و کمیته‌های حیدر حقی و حاج حسین علیپور در مارالان، که کمیته‌های خلق مسلمان بودند، می‌آیند و غذایشان را از هتل می‌برند و این بیچاره هم به حساب انقلاب و از ترس می‌دهد.

گفتم: از فردا شما حق ندارید به اینها چیزی بدهید. من بخشنامه‌ای می‌نویسم و شما بگذارید زیر شیشه‌ی پیشخوان که هر کمیته‌ای غذا خواست باید از دادگاه انقلاب نامه داشته باشد. در ضمن مظاهر طاغوت را از هتل جمع کنید و استخر حیاط را فعلا خالی نگه دارید تا شرایطش را فراهم کنیم که اگر مهمان خارجی آمد طبق مقررات اسلامی اسباب استراحتش فراهم باشد.

آمدم بخشنامه‌ای تنظیم کردم و به هتل‌ها دادیم و این معضل در آن مقطع ختم شد. مدتی بعد از صدور آن بخشنامه، نامه‌ای محرمانه از مجیدی، مدیـر هتل اینترنشنال به دستم رسید مبنی بر اینکه عواملی را از داخل هتل که در باب تغییر کاربری هتل به بیمارستان به چریک‌های فدایی خط داده بودند، شناسایی کرده است.

سری به هتل زدم و بعد از صحبت با مجیدی معلوم شد که تعدادی از ٨۴ نفر خدمه‌ی هتل که اغلب هم به عنوان پیشخدمت و غیره کار می‌کنند از عوامل ساواک هستند که در زمان شاه با معرفی ساواک که در همسایگی هتل بود به استخدام هتل در آمده‌اند و گزارش هتل را به ساواک می‌رساندند و حالا هم در همان قضیه‌ی تبدیل کاربری هتل به بیمارستان، اینهـا حرفش را به چریک‌های فدائی زده‌اند.

لیست کارمندان را گرفتم و جلوی اسم آنهایی که در نامه‌ی مجیدی اسمشان بود علامت گذاشتم و بعد همه‌ی پرسنل هتل را خواستم. طوری برخورد کردم که پرسنل متوجه گزارش مجیدی نشوند و به آن تعدادی که با معرفی نامه‌ی ساواک در هتل استخدام شده بودند گفتم که: شما صلاحیت کار در این هتل را ندارید و حالا به تناسـب مدت کارتان در هتل پاداش می‌گیرید و بازخرید حالا می‌شوید!

اینها هر کدام به تناسب مدت حضورشان در هتل از بیست تا چهل هزار تومان گرفتند و بازخرید شدند که خیلی هم به نفع‌شان شد. مثلاً بعضی از آنها با چهل هزار تومان سه پیکان خریدند که قیمتش آن موقع شانزده هزار تومان بود و حتی بعضی‌شان بعدها وقتی مرا می‌دیدند تشکر هم می‌کردند.

 

منبع: اعدامم کنید (خاطرات محمد حسن عبد یزدانی)، تدوین: مهدی نعلبندی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۸، ص ۳۸۸ ـ ۳۹۲

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x