دوران مبارزه

من تائید نمی‌کنم ~ ۱

حجت‌ الاسلام سید محمود دعایی

زمانی که روابط رژیم شاه با رژیم فعلی عراق تیره شده بود، سه مرتبه رزمندگان – مبارزان – ایرانی هواپیمای ایرانی را مجبور کردند که در عراق بنشیند و اولین‌ مرتبه سه دانشجوی تبریزی بودند که هواپیمایی را از مسیر تهران – آبادان مجبور کردند که در فرودگاه بغداد به زمین بنشیند، ظاهراً برادران ملازاده و رحیمی نامی بودند.

رژیم شاه از این جریان سخت ناراحت و خشن‌ترین کینه‌ها را علیه این برادران رزمنده در دل داشت و به همین دلیل وقتی که تیمور بختیار توسط مأمورین امنیتی ایرانی ترور شد، در ایران شایعه کرده بودند که همین ربایندگان هواپیما بودند که از طرف ایران رفته بودند و بختیار را ترور کردند.

تا حیثیت آنان را لکه‌دار کنند و عمل قهرمانانه آنها را خواستند با آن جوّ اختناق تبدیل بکنند به یک تاکتیک مزدورانه، که خود رژیم دنبال کرده بوده و افرادی را فرستاده بوده به عنوان پناهنده و رباینده هواپیما و آن ترور را انجام دادند.

دومین هواپیما هواپیمایی بود که چند نفر از یاران گروه فلسطین که ظاهراً پناهنده به عراق شده بودند، هواپیمای دومی را ربودند. سومین هواپیما، هواپیمایی بود که از دوبی عازم بندرعباس بود و سرنشینان آن هواپیما را مجبور کردند که در بغداد بنشیند و ۹ سرنشین به استثنای خدمه داشت و ماهیت افراد مبهم بود و خودِ مجبورکنندگان به فرود این هواپیما در بغداد از کادرهای برجسته سازمان مجاهدین خلق بودند.

اینها به هیچ‌ قیمت حاضر نشده بودند ماهیت و انگیزه اقدامشان را افشاء کنند و زمانی بود که عناصر حزب توده در عراق بعد از بختیار سردمدار بودند و شکل‌ دهنده مبارزه ایرانی‌ها علیه شاه بودند و در رأس‌شان پناهیان بود و دکتر مراد. در کنار اینها بعضی از سران جبهه ملی دوم آن روز بودند. اینها در رقابت با هم بودند که عناصری که از ایران پناه می‌آورند به عراق، اینها را در اختیار خود بگیرند.

یعنی از کانال خودشان وادار به مبارزه کنند، و امکاناتی در اختیارشان بگذارند. زیر نظر پناهیان تمامی این ۹ نفر را شکنجه کردند که ماهیت سازمان و وابستگی اینها را کشف کنند و زیر شکنجه تنها چیزی که فهمیدند اسامی واقعی آنها بود که لو رفت و یکی از آن افراد، آقای موسی خیابانی بود و الان در کادر رهبری مجاهدین خلق است و برجسته‌ترین چهره‌شان مرحوم سعید عبدالرسول مشکین‌فام بود که زیر شکنجه سخت مقاومت کرد و دیگری حسین احمدی روحانی بود که او الآن ظاهراً عضو مرکزی سازمان پیکار می‌باشد که از کادرهای برجسته بود.

هم‌زمان با فرود این هواپیما، کادر مرکزی سازمان تلاش می‌کند که به نحوی از طریق حضرت امام و دیگر یاران مبارز در عراق برای آزادی اینها کمک بگیرد و مرحوم آیت‌الله طالقانی را سوار ماشین می‌کنند در یکی از جاده‌های اطراف تهران و مسأله را مطرح می‌کنند و ایشان هم با دست مبارکشان با مرکب نامرئی پیامی را به امام می‌نویسند. در آن پیام همان‌طور که خود امام فرمودند نوشته بودند «انَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى» درست سرنوشت اصحاب کهف

ضمناً برای این که آن کسی که به نزد امام می‌آید مورد اعتماد باشد، دو نشانی را مرحوم آقای طالقانی به آن فرد می‌دهند که یکی را در همان نوشته گذاشته بودند و یک نشانی را شفاهی به من می‌دهند.

قبل از آن که به عراق بروم به ملاقات آیت‌الله طالقانی در زندان قصر می‌رفتم. در یکی از ملاقات‌ها بین من و آقای طالقانی جریانی پیش آمد و آن مربوط می‌شد به شرکت یکی از افراد نهضت آزادی یا نزدیکان نهضت آزادی در دارالتبلیغ اسلامی قم که در آن ایام این انحرافی بود که حوزه را متوجه یک نحو مبارزات تبلیغات رفرمیستی می‌کنند، و در آن جریان من به ایشان گلایه کردم که چرا دوستانشان از زندان آزاد می‌شوند، یک راست به سراغ دارالتبلیغ قم می‌روند و این جریان بین من و ایشان اتفاق افتاده بود و گذشت.

همین جریان را مرحوم آیت‌الله طالقانی توسط آن شخص پیغام دادند و علامت شناسایی او بود و آن شخص سید مرتضی تراب حق‌شناس بود که جهرمی است و آن‌ موقع ایشان دانشجو بودند و من در قم بودم و ارتباطی با هم داشتیم، ولی سال‌هایی که در عراق بودیم به کسی اعتماد نمی‌کردیم مگر این که دلیلی وجود داشت که در خط هستند، و با پیام مخفی ایشان مطلع شدیم و مطمئن شدیم که ایشان را خدمت امام برسانیم.

رفتم خدمت امام وقت گرفتم و گفتم: فردی است که می‌شناسم و مورد اعتماد است و ایشان پیامی از آیت‌الله سید ابوالفضل زنجانی و آیت‌الله طالقانی آورده بودند و در حضور امام آن نوشته نامرئی را ظاهر کرد و امام در جواب فرمودند که: من باید تأمل کنم و جواب شما را بدهم.

روز بعد امام در جواب گفتند که: من نمی‌توانم کاری انجام بدهم چون رسماً من باید چیزی از مسئولین عراقی‌ها برای آزادی اینها بخواهم و بعداً آنها نیز چیزی از من خواهند خواست و بنده نمی‌توانم با عراقی‌ها داد و ستد را آغاز کنم.

حق‌شناس هم گفت که: به امام حق می‌دهم.

قرار شد که شخصاً ترتیبی بدهم که بتوانم با آن ۹ نفر ملاقاتی بکنم و از سلامت آنها به تراب حق‌شناس خبر بدهم. کادر مرکزی به این نتیجه رسیده بود که نباید مقاومت کنند و باید هر چه دارند بگویند تا آزاد بشوند. یعنی اعتماد دولت عراق جلب شود تا آزاد شده از عراق خارج شوند و می‌دانستم که تا مطمئن نشوند که سازمان دستور داده چیزی نمی‌گویند.

تراب یک نشانی به من داد که به این ۹ نفر بدهم و بالاخره با سماجت زیاد وقتی ملاقات کردم که خود عراقی‌ها، زیر شکنجه چیزهایی شنیده بودند و از طرف دیگر سازمان آنها از طریق سازمان دیگر، سازمان آنها از طریق سازمان الفتح، آزادی اینها را خواسته بوده. من در منزل پناهیان این ۹ نفر را ملاقات کردم، منجمله آقای موسی خیابانی بود.

در آنجا سعی کردم که به آنها بگویم که پناهیان عضو نااهل و نامطمئن است و این شخص ژنرال پناهیان جانشین بختیار است. این ماجرا گذشت و از عراق به سوریه رفتند و به یارانشان در سوریه پیوستند و بعد از چندی تراب حق‌شناس نزد من آمد و گفت که: ما از طرف سازمان مأموریت داریم که با امام در ارتباط باشیم و کلیه برنامه و ماهیت سازمان خود را به امام عرض کنیم و تا حد امکان حمایت ایشان را جذب کنیم.

در آن موقع شمه‌ای از وضع سازمان را در اختیار من گذاشت، و من هم که طلبه‌ای ساده بودم و به خصوص با معرفی دو شخصیت بزرگ آقای زنجانی و طالقانی که با آن تعبیر یاد کرده بودند، عشق این کار را داشتم و با یک علاقه و صمیمیتی که از قبل بود می‌خواستم رابطه با آنها داشته باشم. ایشان {تراب حق‌شناس} به من پیشنهاد دادند که در یک رابطه منظم‌تر و دقیق‌تری با سازمان قرار بگیرم.

من این را قبول کردم و گفتم: بر من واجب است که از مبارزین اسلامی حمایت بکنم و حاضرم جزء مبارزین اسلامی باشم و اگر این رابطه تشکیلاتی باشد، باید من بشناسم که با چه گروهی هستیم.

گفتند که: در جریان رابطه شما بیشتر با ایدئولوژی سازمان آگاه می‌شوید. البته بحث از سازمان نبود و بحث از این بود که ما جمعی هستیم که کار تشکیلاتی داریم، و اعتقاد به مبارزه مسلحانه داریم. در سفر بعد، به اتفاق حسین روحانی آمد که از کادرهای بالا بود و از آنهایی بود که روی او خوب کار کرده بودند و کسی بود که می‌توانستند به عنوان یک ایدئولوگ و تئوریسین روی او حساب بکنند.

 

منبع: وبسایت موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۵۹/۴/۱۶

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x