پیروزی انقلاب

از ته دل گریه کردیم!

محمد حسین نورشاهی

موقعی که زمزمه‌های بازگشت حضرت امام خمینی در بین نیروهای مسلح شروع شد، ترس از نیروی امنیتی ضد مردمی، به عنوان یک بحث جدی وجود داشت. من در روز ۱۷ شهریور، خودم به هر زحمتی که بود، مجروحی را به بیمارستان بوعلی {جرجانی} رساندم. بعد به درمانگاه ۱۷ شهریور {۲۵ شهریور} رفتم که همراه مردم خون بدهم! روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم خون می‌دادم که یک‌ مرتبه، چشمم به یکی از همکارانم افتاد! سوزنی را که با آن خون می‌گرفتند، کشیدم و پرت کردم و از روی تخت پایین پریدم و پا به فرار گذاشتم! همکار من هم از طرف دیگر شروع کرد به فرار کردن! هر دو از هم ترسیده بودیم و خانم پرستار هم داد می‌زد: آقا! چرا این‌طوری می‌کنی؟

من فکر می‌کردم الان است که او برود مرا لو بدهد و او هم، چنین تصوری را درباره من کرده بود! چند روز بعد از پیروزی انقلاب، همدیگر را دیدیم و بغل کردیم و از ته دل گریه کردیم! می‌خواهم بگویم حتی کسانی هم که موافق حرکت انقلاب بودند، ناچار بودند پنهان‌ کاری کنند؛ چون به سرعت از بین برده می‌شدند.

۰
فکر کردم او می رود مرا لو بدهد و او هم، چنین تصوری را درباره من کرده بود! چند روز بعد از پیروزی انقلاب، همدیگر را دیدیم و بغل کردیم و از ته دل گریه کردیم!x
اشاره: محمد حسین نورشاهی در دوره رژیم پهلوی جزو پرسنل نیروی هوایی ارتش بود.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، گفت و شنود با محمد حسین نورشاهی

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x