
در سال ۵۸، نخستین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری در پیش بود و داوطلبان، حدود صد نفر بودند که از بین آنها چند نفر شهرت داشتند (سید ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، مدنی، جلالالدین فارسی، حسن حبیبی، کاظم سامی، داریوش فروهر و ابراهیم میرزایی). بقیه ناشناخته بودند. بچههای روزنامۀ کیهان به یکی از نامزدها گرایش داشتند؛ ولی توافق کردیم و گفتیم که چون روزنامهها خصوصی نیست و متعلق به عموم مردم ایران است، ما نیز ضمن اینکه عقیدۀ خودمان را داریم، باید امکان تبلیغ را برای همۀ نامزدهایی که صلاحیت آنها تأیید شده است، فراهم کنیم.
بنابراین هر روز یکی از نامزدها را دعوت میکردیم تا برای ارائۀ دیدگاهها و نظراتِ خود به روزنامۀ کیهان بیاید و فردایش گزارشِ آن را در روزنامه چاپ میکردیم. آن سال، روزنامۀ جمهوری اسلامی تازه راه افتاده بود و اگرچه از دیگر نامزدها هم مطالبی را منتشر میکرد، ولی حامی نامزد حزب جمهوری اسلامی بود.
در ایام انتخابات، روزی در تحریریۀ روزنامه نشسته بودم که تلفن زنگ زد و به من گفتند که آیه اﷲ موسوی در یکی از ساختمانهای بنیاد مستضعفان، میخواهد تو را ببیند. ظاهراً کار فوری دارند. وقتی همکاران شنیدند که ایشان با من کار دارند، گفتند آیه اﷲ موسوی لابد به تو خواهد گفت که روزنامه از نامزد حزب جمهوری حمایت کند.
به بنیاد مستضعفان در تقاطع خیابان حافظ و کریمخان رفتم. به مسئول دفتر گفتم با آیه اﷲ موسوی وعدۀ دیدار دارم. گفتند: بله منتظر شما هستند. رفتم داخل و دیدم یک نفر هم آنجا نشسته است. بعد از سلام و علیک، به من گفتند که روزنامۀ کیهان مثل روزنامۀ اطلاعات، نه خصوصی است و نه دولتی؛ بلکه مردمی است. مبادا آن را در خدمت حزب و نهاد و جریانِ خاصی قرار دهید! تمام نامزدهایی را که قانون به رسمیت شناخته و به آنها اجازۀ فعالیت داده است، به آنها در روزنامه سهم تبلیغات بدهید.
این حرفها را که از ایشان شنیدم، هم خیلی تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم. خدمتشان عرض کردم: مگر شما در حزب جمهوری اسلامی نیستید؟
گفتند: آن بحث دیگری است. امکانات روزنامه باید در اختیار همۀ نامزدها باشد.
من از فرصت استفاده کردم و نام دو نامزد را آوردم و گفتم: به نظر شما کدامیک از اینها رئیس جمهور خواهد شد یا برای تصاحبِ این سِمت، واجد الشّرایط است؟ یکی از این نامزدها بنیصدر بود.
آیه اﷲ موسوی به من گفتند: از این دو نفر، هر کدام رئیس جمهور شوند، فاجعه است.
من باز هم تعجب کردم. گفتم: ما بهویژه تازه واردهای کیهان از نامزدی خاص حمایت میکنیم. البته حساب روزنامه جداست.
ایشان گفتند: بله موضوع این است. نظر من این است و الزامی هم برای شما نمیآورد. باور کنید.
من سردرگم و گیج از جا برخاستم و خداحافظی کردم و به روزنامه آمدم. همکارانم دور من جمع شدند و گفتند: چه شد؟ آیا همانی که به تو گفتیم رخ نداد؟ روزنامۀ کیهان از فردا روزنامۀ اختصاصی نامزد خاصی میشود؟
گفتم: خیر! ولی آنها باور نمیکردند و میگفتند: برای اینکه ما ناراحت نشویم دروغ مصلحتآمیز میگویی تا همکاریمان را با روزنامۀ کیهان قطع نکنیم. مجبورم کردند که به جان آیه ﷲ موسوی قسم بخورم.
گفتم: اگر بخواهید، قسم جلاله هم میخورم. آنچه گفتم عین واقعیت است. آنها هم مثل من تعجب کردند.
منبع: آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از نگاه دیگران، تالیف: مهدی مهریزی، ص ۳۶۴، ناشر: مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی موسوی اردبیلی