
یادم است که در سال ۱۳۶۱ من رئیس بازرسی کل کشور بودم و به قم و تهران رفت و آمد میکردم. خانه ما هنوز در قم بود. تعطیلات عید برای استراحت رفتم قم. آقای موسوی اردبیلی به من تلفن کرده، فرمودند: فلانی! کنفرانسی در کراچی برگزار میشود و رؤسای دیوان عالی کشورها دعوت شدهاند و من باید شرکت کنم. با خودم فکر کردم که اگر من نروم، بهتر است؛ چون اولاً زبان انگلیسی نمیدانم و خوب نیسـت کـه من بـا خودم مترجم ببرم؛ ثانیاً تو در این مسائل بیشتر از من تخصص داری. در این زمینه، هم کار عملی کردهای و هم کار دانشگاهی، به نظرم بهتر است تو به جای من بروی!
خیلی از تواضعشان لذت بردم. هیچ وقت فراموش نمیکنم این گونه بزرگواریهایشان را. من عرض کردم: چشم، میروم.
گفتند: ببخش که تعطیلات عیدت را خراب کردم.
وقتی به جای ایشان رفتم کراچی، دقیقاً همین مطلب را دریافتم. دیدم حرف بسیار درستی زدند. نکته بسیار مهمی را توجه داشتند. اولاً همه از کشورهای اسلامی آمده بودند و هـم تکلم عربی میدانستند هم انگلیسی. از سوریه و لبنان و کویت و کشورهای مختلف آمده بودند. من رفتم پشت تریبون گفتم: از معاونین و همکار رئیس دیوان عـالـی کشور هستم و به نمایندگی از طرف ایشان آمدم، بعد سیستم حقوقی ایران را توضیح دادم.
به هر حال ایشان در این زمینه تواضع بسیاری داشت. گاهی میگفت: فلانی، این مسئله را ما باید از یک متخصص بپرسیم.
لذا عالیترین حقوقدانهای روز در معیت ایشان کار میکردند. مسئله دیگر این است که چراغ روشنفکری در درون ایشان روشن بود. از بیرون تحمیل نشده بود. از درون روشنفکر بود، مدتها دلش میخواست کاری کند که اتهام ضد حقوق بشری از دامن نظام حقوق اسلامی زدوده شود. همیشه اصرار داشت ما کاری نکنیم که متهم شویم به پامال کردن حقوق بشر.