
در مورد تخریب و آتش زدن امـاکـن دولتی، سینماها، ادارات، بانک ها و حتی مشروب فروشی ها، نظر خاصی داشتم و به شـدت بـا ایـن اقـدام مخالف بودم. هنگام سخنرانی برای مردم، کاملاً توضیح داده و از آنها می خواستم که به هیچ وجه مکان یا ماشین مردم را آتش نزنند و صدمه ای نرسانند.
بخصوص اعتقاد راسخ داشتم و می گفتم امروز و فردا، انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد و ما هـرچـه تخریب کنیم، به ضرر خودمان خواهد بود. بایستی حکومت اسلامی فردا، دوباره آنها را از بیت المال بازسازی بکند. در این مورد سایر علمای شهر نیز با حقیر هم عقیده بودند.
در تظاهرات و راهپیمایی ها وقتی به یک سینما و مشروب فروشی و یا ادارات مهم میرسیدیم، من می رفتم جلوی آن می ایستادم تا تظاهر کنندگان کاملا از جلوی آن عبور میکردند. بعد دوباره خـودم را بـه صـف مـقـدم راهپیمایان میرساندم.
اغلب مشروب فروشی های ارومیه متعلق به برادران مسیحی ما بود و در دین آنان هم شراب حرام نمی باشد. به تصور خودشان، من از حیث عدم تعرض به این مغازه ها بیشتر از اماکن دولتی حساسیت داشتم. وقتی مورد اعتراض برخی هم قرار می گرفتم، می گفتم انشاءالله وقتی جمهوری اسلامی برقرار شد برادران مسیحی ما به احترام این حکومت شغل خود را تغییر می دهند و انصافا هم همین طور شد و ما با آنها مشکلی پیدا نکردیم…
تا آن جایی که قدرت و توان داشتم، از این امور به شدت جلوگیری می کردم و انصافاً مردم نیز به توصیه ها گوش می دادند. البته گاهی هم کنترل از دست ما خارج می شد و در این هنگام برخی گروه ها مانند چریک های فدایی خلق، مجاهدین خلق و توده ای ها وارد میدان می شدند و اغلب آنها به این جور تخریب ها اقدام می کردند و یا ایادی رژیم برای بدنام کردن پیروان امام خمینی به این گونه تخریب ها دست میزدند.
در همان ایام یک روز – خدا مقامش را عالی کند – شهید آقا مهدی باکری نزد من آمد و از سوی برادرش رضا باکری پیامی آورد. بعضی از اعضای گروه های چپی به وسیله ی او برایم پیام فرستاده بودند که اگر فلانی اجازه بدهد ما کارخانه ی مشروب سازی پاکدیس را به آتش بکشیم و ساختمانش را هم با بلدزر تخریب کنیم. آنها پیام را به وسیله ی آقا رضا داده بودند، او هم خودش نیاورده و از طریق برادرش آقا مهدی به من رسانده بود. وقتی آقا مهدی موضوع را از طرف آنان مطرح کرد، گفتم: نخیر، من چـنیـن اجازه هایی را نمی توانم بدهم.
بعد هم برای آقا مهدی و نیز همان شب در مسجد برای مردم مطرح کرده و توضیح دادم و گفتم: این کارخانه در آینده ی نزدیک مورد نیاز مبرم ما خواهد شد. امروز اگرچه از آن شراب تولید می شود، اما فردا ما می توانیم از این کارخانه به جای شراب خوراکی ها و آشامیدنی های حلال دیگر از قبیل آب انگور، آب سیب، عـرق بیدمشک تولید یکنیم و اگر بخواهیم محصولات خود را توسعه دهیم. به چند کارخانه ی دیگر هم نیاز پیدا خواهیم کرد.
حتی جنبه ی فقهی آن را توضیح دادم و گفتم این کارخانه مانند آلت های مشترکه در حرام و حلال است و قابلیت استفاده در هر دو مورد را دارد و ما انشاءالله از این کارخانه در موارد جایز و حلال بهره برداری خواهیم نمود.
سپس به آقا مهدی گفتم: شما اسامی و محل کار و فعالیت این آقایان را یادداشت کنید و به من بدهید و از قول من نیز به آنها بگویید که هیچ حق ندارید به چنین کاری دست بزنید و الا با من طرف هستید.