استقرار نظام

ترور ملا حسنی

آيت‌ الله مرتضی بنی فضل

در معیت برخی آقایان و امام جمعه ی محترم در حال خروج از مسجد بودیم. در وسط راه ناگهان جوانی قصد داشت خودش را به آقای حسنی رسانده و از وی آویزان شود، آقای حسنی جلوتر از همه متوجه این حرکت غیرعادی شد. فوری با پشت آرنج دست ضربه ی محکمی به سینه ی تروریست زد و او را به اندازه ی دو متر آن طرف تر به زمین انداخت.

در همین حال، محافظان اطراف او را گرفتند. یکی از نیروها با قنداق برتا به پیشانی او کوبید و تروریست بی هوش و نقش بر زمین شد. بلافاصله او را دستگیر و از محوطه بیرون بردند. من هم چون مراسم کلنگ زنی داشتم به همراه علما و استاندار وقت به محل احداث مصلای امام خمینی رفتم.

در میان راه که به این صحنه ی خطرناک فکر می کردم، انصافا فراست سرشار، چابکی، تیزهوشی و قدرت بدنی آقای حسنی را از ته دل و با تمام وجود آفرین گفتم. کلنگ مصلی توسط بنده بر زمین زده شد. به حوزه ی علمیه بازگشتم. پس از صرف ناهار فوری به منزل آقای حسنی رفتم تا ببینم سرنوشت تروریست به کجا رسید، آن وقت منزل شخصی آقای حسنی، کمیته ی مرکزی و شماره یک ارومیه بود.

وقتی وارد منزل شدم، دیدم تروریست را آنجا آوردند، روی برانکارد دراز کشیده و بی هوش است. دکتر بالای سرش بود. اندکی بعد گفت: الان به هوش آمده، ولی خودش را به بی هوشی می زند. پاهایش را به برانکارد بسته بودند ولی دست هایش باز بود.

آقای حسنی ناراحت شد و گفت: دست هایش را هم ببندید. بعد خطاب به نگهبانان گفت: اگر یک دفعه بپرد سلاح یکی از شما را از دستتان بقاپد و همه را به رگبار مسلسل ببندد آن وقت چه می کنید؟

بنابراین دست هایش را هـم بستند. مدتی بعد یواش یواش عکس العمل نشان می داد، ولی سعی می کرد رد گم کند. بعضی اداها از خود در می آورد. وقتی بالای سرش بودیم ناگهان فریاد زد: آهای جن آمد، جن آمد.

به شوخی گفتم: نترس جن نیست، آقای حسنی است.

همه خندیدند. او را برداشتند به بازداشتگاه ببرند. ما هم چند لحظه ای استراحت کردیم. نزدیک غروب، یک افسر ارتش از لشکر ۶۴ ارومیه آمد. او متخصص این گونه انفجارات بود. می گفتند در زمان طاغوت دوره ی آموزشی آن را در اسرائیل گذارنده است.

او ماجرا را شرح داد و گفت: تروریست روز چهارشنبه یا پنجشنبه وقتی مسجد جامع خلوت بود و نگهبان نداشت، مواد منفجره را آورده و در یکی از توالت های مسجد زیر آوار و آجرهای کهنه مخفی کرده است. بعد روز جمعه که نمازگزاران بازدید بدنی می شوند او هم به همراه آنان داخل مسجد شده و در انتهای سالن توالت، جای خلوتی مواد منفجره را به خود سوار می کند. مواد منفجره عبارت بود از دو عدد نارنجک که بر روی کمربندی پهن و پارچه ای جاسازی شده بود، به همراه یک بسته “تی ان تی” که با سیمی از زیر لباس به مچ دست به دو کلید مخصوص وصل می شد. به طوری که با فشار کلید اول لامپ روشن می شد که علامت اعلام آمادگی بود و با فشار کلید دوم انفجار صورت می گرفت. ولی فرد تروریست در تنظیم آن دچار سردرگمی شده و نتوانسته بود درست راه اندازی کند. بنابراین، با این که دگمه ها را هم فشار داده بود ولی خوشبختانه عمل نکرده بود.

آن افسر ارتشی می گفت: قدرت تخریب این مواد به قدری بود که اگر انفجار صورت می گرفت تمام سقف و دیوارهای مسجد را فرو می ریخت و ویران می کرد. فردا صبح به بازداشتگاه رفتیم.

مأموران می گفتند: دیشب هر چه تلاش کردیم چیزی اقرار نکرد و گفته بود من به آرمان های سازمان منافقین پایبند هستم.

آقای حسنی مقداری با او صحبت کرد و او را نصیحت نمود و گفت: با این کار چه نفع و ثمره ی اخروی و دنیوی عاید تو می شد؟ اگر مواد منفجر می شد تو خودت هم با ما از بین می رفتی، آن وقت چه حظی برای تو داشت؟ بر فرض هم که ماها به نظر شما، مستحق اعدام و کشته شدن هستیم، ولی این زن و بچه ی مردم بی گناه که در شبستان مسجد بودند چه جرمی مرتکب شده بودند؟ این چه منطقی است که شما برای خود انتخاب کردید؟ لااقل اگر هم می خواهید مرا بکشید، بیایید در جای خلوت کمین کنید، تنها بنده ی گناهکار را از میان بردارید، مردم نمازگزار و مؤمن چه تقصیری دارند که باید با یک فشار کلید شما، همه در یک لحظه قتل عام شوند؟

آقای حسنی هر چه صحبت می کرد، او سکوت محض بود و چیزی نمی گفت. در ارومیه نتوانستند او را به حرف بیاورند. به تهران فرستادند. در آنجا هم نفهمیدم آیا چیزی گفت یا نه؟! ولی در دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شد و حکم در ارومیه به اجرا درآمد. در این هنگام من به تبریز بازگشته بودم.

 

اشاره: ترور نافرجام حجت‌ الاسلام غلامرضا حسنی امام جمعه ارومیه در روز جمعه مورخ ۱۳۶۱/۵/۲۲ روی داد.
منبع: خاطرات آیت الله مرتضی بنی فضل، تدوین: عبدالرحیم اباذری، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۶، ص ۲۴۳ – ۲۴۵

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x