
آقا محسن آخرین بار به ما گفتند که چه زمانی خاموشی میزنید؟
گفتم: معمولا ساعت ۱۰ شب.
فرمودند که احمد آقا از جانب امام اطلاع دادند که بگویید بچهها امشب دیر بخوابند.
ساعت ۴ بعد از ظهر هم یک جلسه در یکی از اتاق های کوچک ستاد غرب کشور داشتیم که مرحوم ظهیر نژاد، شهید فکوری، شهید فلاحی و شهید نامجو تشریف آوردند آنجا و شهید بروجردی و حقیر هم میزبانشان بودیم. به آقای ظهیرنژاد گفتیم: موضوع چیست؟
آقای ظهیرنژاد یک توضیحاتی دادند. نوع صحبت ایشان معمولا به گونهای بود که اولِ صحبتشان سر اصل مطلب نمیرفتند و ابتدا یک سری مقدمه چینی میکردند. بعد شهید فکوری از زیر عینکش یه نگاهی کرد و گفت: حقیقتش این است که آقای بنی صدر، جانشین فرمانده کل قوا و ریاست جمهور است و شما دو تا آقایان را کاملا میشناسد و مواضع شخصی شما را نسبت به خودش میداند. این نگرانی وجود دارد که در مراسم فردا به ساحت جانشین فرمانده کل قوا یک موقع کوتاهی و اسائه ادبی بشود. موضوع این است، ما آمادهایم هماهنگ کنیم تا فردا مراسم کاملا رسمی و محترمانه باشد.
شهید بروجردی در پاسخ یک توضیحاتی دادند و گفتند که مسئول مراسم فردا برادر اکبر هستند. هر سوالی دارید بگویید و هر توصیهای دارید بفرمایید، ما رعایت کنیم.
بنده یک توضیحاتی دادم و کنداکتور برنامه را گفتم. گفتند: خیلی ممنون، با نگرانیهایی که اطرافیان آقای بنی صدر داشتند ما فکر نمیکردیم که شما چنین کنداکتوری را آماده کرده باشید.
گفتیم: خیر، ما دیدگاه های شخصی مان را به هیچ عنوان در ارتباط با جانشین فرمانده کل قوا دخالت نمیدهیم؛ به دلیل اینکه ایشان حکم امام دستشان است و نیز در حال حاضر ما هم نظامی هستیم و بایستی که به سلسله مراتب احترام بگذاریم و به این مسائل اعتقاد داریم.
گفتند: خیلی ممنون، پس ما بگوییم که نگرانیها بی مورد است؟
گفتیم: بله؛ نگرانیها بیمورد است.
اینها شاید ساعت ۵ یا ۵:۳۰ خداحافظی کردند و رفتند. بعد در آنجا صحبتهایی هم در مورد جنگ و استراتژی جنگ و نیز بحث های مختلفی شد که جای آن اینجا نیست. ما همچنان اطلاعاتی که از داخل جلسات آقای بنی صدر با افراد مختلف میرسید را به دوستان در دفتر امام انتقال میدادیم. آنجا هم سربسته به ما گفتند که ما از طریق حاج احمدآقا به منزل امام انتقال میدهیم و نظرات امام را میگیریم و به شما میگوییم.
برگردیم به داستان حاج احمدآقا! امام فرموده بودند: امشب برای شما خبری دارند. ما نمیدانستیم عزل در کار است چون صدها سند و نامه در یک ساله گذشته توسط شهید بهشتی، حضرت آقا و آیتالله هاشمی برای امام ارسال میشد و مطالب و خطرات بنیصدر را تذکر میدادند ولی امام میفرمودند که بروید و باهم بسازید اما این اخبار جدید حاکی از یک کودتای بسیار خطرناک بود.
جنگ مسلحانهای که در تهران شکل گرفت، در پاریس و تل آویو طراحی شده بود. با دولت پاریس چند جلسه داشتند و طراحی شده بود که این اقدام در همان هفتهها در تهران اتفاق بیفتد. سپاه که دستش در کردستان و منطقه جنگی درگیر بود، باید تحت امر جانشین فرمانده کل قوا باشد. اینها قرار بود با سبک کردن حضور ارتش در غرب راه را باز کنند و جریانات مختلف ضد انقلاب از آنجا عبور کنند و به کرمانشاه بیایند و در آنجا خیمه بزنند. کرمانشاه را در اختیار بگیرند و بعد به سمت تهران بیایند و تهران را که منافقین در آن مسلح و آماده بودند، بریزند و مراکز قدرت را بگیرند. بیت امام را هم محاصره کنند و جانشین فرمانده کل قوا هم اعلام کند که مردم نگران نباشید! همه چیز تحت کنترل است. به دلیل سوء مدیریت سپاه و ناتوانی نیروهای آموزش ندیده سپاه، امنیت در کشور متزلزل شده و من به عنوان جانشین فرمانده کل قوا امنیت تهران را به آقای رجوی محول میکنم و این سازمان آموزش دیده و مبارز بر امنیت کشور حاکم میشود.
بعد فرماندهان سپاه را عزل کنند و بگویند شما اگر میخواهید بروید در جنگ بجنگید و اگر نمیخواهید بروید دنبال کارهای خودتان. فرماندهانی هم که رجوی برای سپاه و ارتش تعیین میکند، وارد این داستانها نمیشوند. جانشین فرمانده کل قوا هست و اصلا ارتش نباید درگیر مسائل سیاسی بشود. این طراحی به بنیصدر ابلاغ شده بود تا آن را انجام دهد و تمام این جلسات و متن این جلسات آن مقداری که به دست ما رسید این بود.