استقرار نظامهدایت و رهبری

مخالفت امام

حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور

بعد از فتح خرمشهر و شکست قاطع رژیم بعث عراق و صدام حسین، من در سوریه به‌ عنوان سفیر جمهوری اسلامی مشغول به‌ فعالیت بودم. در این هنگام به‌من خبر دادند که یک هیات بلند پایه‌ نظامی و سیاسی در حال آمدن به‌ سوریه است، و شما نیز برنامه ملاقات با حافظ اسد رییس جمهور سوریه را هماهنگ کنید.

وقتی این هیات وارد سوریه شد هم ارکان وزارت خارجه و هم فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی آن را تشکیل می‌دادند و رئیس هیات جناب دکتر ولایتی بود و در کنار دکتر ولایتی، وزیر دفاع جناب سرهنگ سلیمی حضور داشت؛ در میان چهره های برجسته ای را که در آن زمان آمدند، اگر بخواهم به نام افرادی اشاره کنم، باید از آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران و آقای رفیق دوست (عضو شورای فرماندهی سپاه که اندکی بعد، وزیر سپاه پاسداران شد)، هم نام ببرم. البته سپاه در آن موقع به‌ صورت شورایی اداره می‌شد. فرمانده نیروی زمینی ارتش و تعدادی از فرماندهان ارتش از جمله مرحوم شهید صیاد شیرازی و دیگران نیز بودند.

ملاقاتی با آقای حافظ اسد رییس جمهوری سوریه ترتیب داده شد که متجاوز از چهار ساعت طول کشید. در این ملاقات بحث این بود که با توجه به حمله اسراییل به‌ لبنان و اشغال جنوب لبنان و بیروت توسط نیروهای اسرائیلی و اشغال برخی از منطقه بقاع تا مرزهای سوریه، و با توجه به‌ اینکه نیروهای ایران (از ضرورت حضور در مقابل ارتش عراق با توجه به فتح خرمشهر و احتمال برقراری آتش بس) آزاد شده اند، برای مشارکت در دفاع از لبنان و سوریه این آمادگی را دارد که تا ۱۱ لشکر از لشکرهای سپاه و ارتش به‌منطقه اعزام شوند.

آنها گفتند کلیه سلاح و مهمات و هزینه‌های لشکر توسط خود ایران تامین می‌شود و یک اتاق عملیات مشترکی هم برای فرماندهان نظامی ایران و سوریه در سوریه تشکیل خواهد شد که تصمیم گیری‌ها در رابطه با نحوه مقابله با اسرائیل در آن اتاق عملیات گرفته خواهد شد.

حافظ اسد زیر بار نمی رفت و معتقد بود که شما صدام و رژیم عراق را نمی‌شناسید. بر این اساس، فکر نکنید جنگ تمام شده، این جنگ ادامه پیدا می‌کند و صدام باز هم حمله خواهد کرد و شما با رژیم عراق درگیر هستید. بر این اساس خودمان در سوریه با اسراییل درگیر خواهیم بود، می‌توانیم دفاع کنیم و شما زحمت نکشید.

ولی به‌ هرحال طبق تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، قرار بود ایران در سوریه همگام با نیروهای سوری در این جنگ مشارکت داشته باشد. در نهایت قرار بر این شد که فرماندهان ایران و سوریه با هم بنشینند و هماهنگی کنند و در مورد نحوه انجام کار تصمیم بگیرند. این هیات حدودا چهار پنج روز در سوریه بودند، جلسه‌های متعددی برگزار شد و تصمیم گرفته شد که ۱۱ لشکر به‌ سوریه اعزام شوند. هیات به ایران بازگشت و بلافاصله لشکر محمد رسول الله (ص) به‌ فرماندهی حاج احمد متوسلیان از یک سو و نیروهای چتر باز و کلاه سبزهای ارتش جمهوری اسلامی ایران هم از سوی ارتش و نیروهای مسلح به‌ سوریه آمدند.

چهار هواپیما متشکل از ۲ هزار نیرو از سپاه و بسیج و ارتش نیز وارد سوریه شدند، و سلاح‌های سبک، نیمه سنگین و سنگین به‌وسیله هواپیماهای نظامی به‌ سوریه منتقل شد. هر شب یک هواپیما وارد می‌شد و ما استقبال می‌کردیم و آنها را در سوریه اسکان می دادیم اما روز پنجم دیدیم که نیرویی نیامد و روند اعزام متوقف شده است. با ایران تماس گرفتیم، گفتند: امام مخالفت کرده اند و دستور داده اند که نیرو به‌ سوریه اعزام نشود.

این خبر خیلی برای ما سنگین بود چرا که همه به‌ این نیروها دل بسته بودند، به‌ خصوص لبنانی‌هایی که تحت اشغال اسراییل بودند، لذا من به‌ همراه حاج محسن رفیق دوست که آن موقع عضو شورای فرماندهی سپاه بود و به‌ عنوان مسئول تدارکات نیروهای مسلح به‌ سوریه آمده بود، به‌ تهران آمدیم و یک ملاقات از امام خواستیم. خدمت ایشان رسیدیم و من مفصل راجع این موضوع با حضرت امام صحبت کردم و از وضعیتی که پیش آمده اظهار نگرانی کردم.

به امام گفتم، اگر ما نیرویی به ‌سوریه نمی فرستادیم، مشکل نبود، اما الآن که نیرو فرستاده شده و این تصمیم در همه رسانه‌ها اعلام شده، متوقف شدن کار خیلی از نظر پرستیژ و حیثیتی برای جمهوری اسلامی و انقلاب خوشایند نیست، به‌ خصوص که روی افکار عمومی مسلمانان به‌ خصوص شیعیان سوریه و لبنان تاثیر منفی می‌گذارد چرا که خواهند گفت ایران وعده داده، خودش خلف وعده کرده و وسط راه سوریه را تنها گذاشته است. چون این سوریه نبوده که درخواست بکند و مجبور باشد، این ما بودیم که سوریه را مجبور کردیم که بپذیرد نیروهای ما نیز در کنار آنها وارد عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی شوند. بر این اساس، به‌ امام عرض کردم: برای ما در سوریه، پاسخگویی به سوالاتی که از طرف خبرنگاران و مردم عادی می شود، خیلی سخت است. من آنقدر تحت تاثیر احساسات خودم و شرایط سوریه و لبنان قرار گرفته بودم که این حرف‌ها را که به‌ امام می‌زدم، با اشک صحبت می کردم. حضرت امام با آرامش همه حرف های من را گوش کردند و بعد فرمودند که: شرایط ما در داخل و خارج کشور استثنایی است.

تحلیلی که امام در آن روز ارائه داد، برای من بسیار بسیار مهم و جالب بود که یک رهبری که اصلا سابقه نظامی گری نداشته است، امروز در مقام رهبری یک انقلاب، مدیریت کشور، نظام و انقلاب را به‌ عهده دارد، چگونه مسائل را با دقت و ظرافت تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری می کند.

امام فرمودند که: شرایط جنگ ما با صدام و رژیم بعث عراق کاملا متفاوت است با اینکه نیرو در یک کشور دیگر اعزام کنیم. ما در شرایطی با عراق می جنگیدیم و از کشورمان دفاع می کردیم که نیروهای ما یک عقبه ای به‌ مساحت جغرافیایی ایران داشتند، تمام مردم ایران از شهر و روستا این نیرو را پشتیبانی می کردند و می کنند، تمام بیمارستان های ما در خدمت مجروحان و تمام مساجد و حسینیه‌ها نیز در خدمت تدارکات جبهه بوده و هست. اما در سوریه و لبنان یک انقطاع کامل بین کشورمان و آن منطقه داریم، چه کسی می خواهد از نیروهای ما در سوریه و لبنان پشتیبانی کند؟! هر اتفاقی بیفتد ما مسئول جان بچه‌هایمان هستیم. در اینجا ما به راحتی نیروهایمان را تدارک می کردیم اما الان باید از کدام فضا استفاده کنیم و امکانات را برای تدارک نیروهایمان بسیج کنیم، از راه عراق که در جنگ هستیم و از راه ترکیه نیز که عضو ناتو است.

علاوه بر آن، امام به‌ هیچ وجه از چنین تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، اطلاع نداشتند و وقتی از طریق رسانه‌ها متوجه این تصمیم و ورود نیروهای ایران به‌ سوریه و لبنان شده بودند دستور توقف را صادر و از تداوم اعزام جلوگیری کرده بودند.

 

اشاره: حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۲ سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه بود. در تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۲۴، صهیونیست ها برای او بسته ای انفجاری ارسال کردند که در اثر انفجار آن، چشم، گوش و هر دو دست او آسیب دیده و یک دستش از مچ قطع شد.
منبع: خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، ۱۴۰۰/۴/۶، کد خبر: ۸۴۳۶۱۵۰۸، گفتگوی محمد کاظم جعفری با حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی‌ پور

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x